شبکه چهار - 8 مهر 1392

"خودی" و "غیر خودی" (مفهوم شناسی "نجات" و مزبندی دوست ودشمن)

در جمع بسیجیان – نشست تعلیم و تربیت – سالگرد شهید مطهری- اردیبهشت 92

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه‌الله. اشاره کنم به مطلب فوق‌العاده مهمی که مستقیماً تأثیر می‌گذارد در نوع رویکرد ما به دیگران، نوع خودی و غیر خودی کردن؛ حتی نوع مواجه به دگراندیشان اعم از این که منحرف باشند یا نباشند، تأثیر دارد. چگونه آدم‌ها و رفتارها را به خوب و بد تقسیم کنیم؟ مثلاً اگر یک غیر مسلمان و غیر شیعه عمل خیری انجام داد این عمل ارزش اخلاقی و ارزش دینی دارد یا بطور کل باید انکار شود؟ متقابلاً اگر بعضی از خودی‌ها مرتکب ستمی و بی‌عدالتی و انحرافی شد صرفاً به خاطر این که جزء ماست زیر آرم و پرچم ماست، باید او عمل فاسد را از او نادیده گرفت یا نگرفت؟ ما از یک طرف کسانی را در دنیا می‌بینیم که این‌ها مسلمان نیستند، شیعه هم نیستند، در کشور و جامعه خودمان در جبهه ما نیستند، آرم ما و مارک ما را ندارند ولی آدم‌های خوبی هستند. همان اعمالی را انجام می‌دهند که اسلام آنها را خوب و خیر می‌داند. مثلاً نه مسلمان است، نه انقلابی است، نه مسلمان است نه شیعه است، اما دروغ نمی‌گوید، خیانت نمی‌کند، حقوق دیگران را رعایت می‌کند، حریم دیگران را رعایت می‌کند اما به آنچه ما مؤمن هستیم ایمان ندارد، در جبهه و حزب ما نیست. آیا چون جزئی از ما محسوب نمی‌شود عمل او و رفتار او ارزش اخلاقی دارد یا ندارد؟

از آن طرف یک رویکرد دیگری است که می‌گوید خودی باشد هر غ لطی می‌خواهد بکند بکند! جزء ما باشد، لباس ما را پوشیده باشد! به لحاظ صنفی جزء ما باشد، به لحاظ حزبی جزء باند ما باشد، برچسب ما روی او خورده باشد دیگر هر کثافت‌کاری کرد، کرده،‌اشکالی ندارد! این دو رویکرد امروزه به شکل دیگری جاری است.

دو دسته واکنش در برابر این رویکردهایی که عرض کردم وجود دارد. یکی روشنفکری مآبی و یکی مقدس‌مآبی. شکل شناخته شده آن این است که در طیف روشنفکر مآب می‌گوید اساساً حق و باطل، کفر و ایمان، نوع اعتقادات، نوع جهان‌بینی انسان‌شناسی، هستی‌شناسی هیچ دخالتی در سعادت و شقاوت انسان در خوب یا بد بودن او ندارد. این‌ها مرزبندی‌هایی است که ما و شما می‌کنیم و الا که خداوند از بالا که نگاه می‌کند اصلاً نگاه نمی‌کند که جنابعالی مسلمانیم، غیر مسلمانیم، شیعه‌ایم؟ غیر شیعه‌ایم؟ باز در شیعه، انقلابی و حزب‌اللهی هستی یا نیستی، اصلاً خدا و دین را قبول داری یا نداری، نوع اعتقادات مهم نیست این‌ها جزمیات کلامی است و خداوند این گره زدن‌ها و گره‌گشایی اعتقادی برایش مهم نیست این‌ها بازی‌های روی کاغذ است و رسومات اعتباری دنیوی است برای تقسیم‌بندی‌های بشری در دنیا به درد می‌خورد و این‌ها پیش خدا مطرح نیست. خدا به دین و مذهب و اعتقادات و آرم و مارکت نگاه نمی‌کند، خدا نگاه می‌کند که چه اعمالی را انجام می‌دهی و چه اعمالی را انجام نمی‌دهی. و وقتی می‌گوید اعمال،‌ مرادشان جسمانیت عمل است، فیزیک عمل است. یک کسی اموال خود را در راه خیرات مصرف می‌کند یک کسی نمی‌کند. یکی دزد است یکی دزد نیست، یکی دروغ می‌گوید یکی نمی‌گوید، یکی به فقرا و محرومین می‌رسد و یکی نمی‌رسد. خیریه، بیمارستان، می‌زند یکی نمی‌زند. این تفاوت انسان‌ها است. و لذا تعجب می‌کنند از این که ایمان و اعتقادات و نیت، چه دخالتی دارد؟ یا این که در کدام جبهه باشی و در کدام مرام این کار را بکنی چه دخالتی دارد؟ اصل این است که این کار و فیزیک این عمل باید در صحنه جامعه و تاریخ این اعمال شود. اما این که چه کسی با چه انگیزه‌ای با چه جهان‌بینی‌ای دارد این را عمل می‌کند، این اهمیتی ندارد. این یک جور عمل‌زدگی است و انحصار در فیزیک عمل است. یعنی بیمارستان ساختن را، مؤدب بودن با دیگران را، و هر کار خیر و عمل صالحی که به ذهن بیاید در حیطه فردی و جمعی، صرفاً تحقق فیزیک عمل در جامعه و تاریخ را برای ارزشگذاری عمل کافی می‌دانند. ما نمی‌گویم عمل صالح لازم نیست، لازم است اما آیا خود عمل و جسمانیت عمل کافی است یا نیست؟ اگر کافی باشد معنی‌اش این است که شما با هر عقیده و ایمان و با هر نوع نگرشی وارد یک عملی بشوید علی‌السویه است. کفر و ایمان و نفاق مثل هم است و فرقی نمی‌کند مهم این است که بیرون داری به مردم صدمه می‌زنی یا داری به آن‌ها خدمت می‌کنی.

یک دیدگاه متقابل هم دیدگاه مقدس مآب‌ها این است که هر که جزء ماست و هر که با ماست بهشتی است! هر کس مسلمان است و شیعه اثنی عشری است و طبق رساله، رجوع می‌کند و عمل می‌کند این بهشتی است بقیه بشریت، یعنی 99 درصد کل بشریت جهنمی هستند! و بعد این 1 درصد هم ایمانش کافی است، عمل نکرد هم نکرد! همین قدر که یک حجابی و ریشی و انگشتری و تسبیحی و ثبت نام در نهاد انقلابی و اسلامی و مسجد و زیارتی باشد کافی است! دیگر مهم نیست در بازار شیعه، دروغ و خیانت و کلاهبرداری و سوء استفاده باشد. در بازار و زندگی و اداره‌اش این‌ها باشد مهم نیست، عدالت و ظلم مهم نیست، راست و دروغ مهم نیست. شما شیعه و محبّ اهل بیت هستی دیگر هر غلطی خواستی بکن! شهید مطهری می‌گوید تفکر شیعه هیچ کدام از این‌ها نیست. این دومی که در واقع همان دیدگاه «مرجئه» است. مرجئه یک جریانی بودند که معاویه و بنی‌امیه این‌ها را خیلی تقویت کردند اسم‌شان الآن در دنیا نیست ولی رسم‌شان است. شهید مطهری(ره) می‌گوید اکثر مردم شیعه خودشان نمی‌دانند جزء مرجئه هستند و شیعه نیستند. چون مرجئه می‌گفتند هم قبول بکن و بگو خدا و پیامبر هست و بگو من مسلمان هستم، دیگر سبک زندگی، و سبک مدیریت و نحوه بازارتان و رسانه‌تان و خانواده‌تان اهمیتی ندارد. هر کثافت‌کاری که بقیه می‌کنند حتی بیشتر از آن‌ها می‌توانید بکنید منتهی شیعه اثنی عشری هستید، مسلمان هستید و ولایت مولا دارید و شما بهشتی هستید. این که تفکر شیعه نیست تفکر مرجئه است.

تفکر اسلامی صحیح این است که نه مثل خوارج باشیم که تا یک کسی گناه کرد بگوییم کافر است! این‌قدر سخت‌گیری باشیم. نه بگوییم که اسمت مسلمان یا شیعه باشد هر غلطی خواستی بکنی بکن. به این معنا که تفاوت انقلابی و انقلاب و ضد انقلاب، تفاوت جمهوری اسلامی با سلطنت، اسمش باشد، پرچم را تغییر بدهیم، مارش‌ها تغییر کند، سرود ملی تغییر کند، شخص آدم‌ها در مسئولیت‌ها تغییر کنند اما رفتار، همان رفتارها باشد. از نظر تفکر دوم این اشکالی ندارد. شما آرم اسلام و انقلاب شیعه داشته باش، شما مناسک ظاهری‌اش را داشته باش وقتی به شما نگاه می‌کنند از قیافه‌ات بگویند این حزب‌اللهی و مؤمن است، این پاسدار است، این بسیجی است، این روحانی است، کافی است! دیگر مهم نیست که داری چکار می‌کنی؟ دیگر مهم نیست که شریعت نهی کرده و در خا نواده، در رفتار با دیگران، در سیاست،‌هر کاری خواستی بکن، هر کار قبلی‌ها کردند بکن فقط اسم تو این باشد که تو اهل نجاتی! و بعضی روایت هم نقل می‌کنند ولی روایت متقابل آن را نقل نمی‌کنند که در حوزه تعلیم و تربیت فوق‌العاده مهم است و در نوع موضع‌گیری در برابر دیگران هم مهم است. نگاه‌مان به خود و دیگران، چگونه باشد؟ وقتی می‌خواهیم خودی و غیر خودی بکنیم هم در جامعه خودمان و هم در سطح جهان بشری، بخصوص که انقلاب اسلامی دارد ابعاد جهانی پیدا می‌کند و پیدا هم کرده است. 1) انسان‌ها همه در یک سطح نیستند و نباید هم باشند. بنابراین هر کس گمان کند که از منظر اسلامی توقع صددرصد یکسان از همه افراد بشر وجود دارد اشتباه کرده است! انسان‌ها مراتب دارند، صلاح و فساد هم مراتب دارد. همان‌طور که بهشت، درجات دارد و جهنم درکات دارد. درکات جهنم و درجات بهشت، یعنی بهشت و جهنم هم پلکانی است و سطوح مختلف دارد. این‌طور نیست که همه که بهشت می‌روند و بهشتی می‌روند همه این‌ها در یک سطح و افق و کرامت معنوی‌اند. اصلاً این‌طوری نیست. همین شهدا همه در سطح هم نیستند شهید با شهید فرق می‌کند. عالِم با عالِم فرق می‌کند. مجاهد با مجاهد فرق می‌کند. از آن طرف، کفار هم مثل هم نیستند. دشمن هم، همه‌شان مثل هم نیستند.

این اصل قرآنی است که انسان‌ها را نباید سیاه و سفید و یک دست دید. انسان‌ها مراتب دارند، خوب، خوب‌تر، خوب‌ترتر، بد، بدتر، بدترتر! هیچ دو نفری دقیقاً نمی‌شود مطمئن بود که در یک سطح از معرفت و ظرفیت و امکانات و شرایط و بنابراین در یک سطح از مسئولیت هستند یا نیستند. البته یک نصاب حداقلی‌ای وجود دارد که دیگر از آن حد پایین‌تر را مسلمان نمی‌دانند. اما نصاب حداکثری برای مسلمانی، کسی نباید قرار بدهد. یک نصاب حداقلی. بله پایین‌تر از این کسی مسلمان نیست. اما دیگر بعد از آن قضاوت راجع به افراد به عنوان شخص، این قضاوت اسلامی نیست. شما می‌دانید ما روایات متعدد داریم که در مورد هیچ کس نمی‌توانید یقین داشته باشید که این شخص بهشتی است یا جهنمی است؟ حتی در مورد خودتان. روایات در این باب، متواتر است. مگر این که کسی از طرف خدا و رسول، از طرف اهل بیت(ع) شخصاً نام برده باشند و گفته باشند این حهنمی است یا بهشتی است؟ و الا ما نمی‌توانیم مصداق تعیین کنیم.

حضرت امیر(ع) به ما لک اشتر فرمودند که اگر امروز بعدازظهر کسی را دیدی دارد گناهی می‌کند فردا صبح اول وقت به چشم گناهکار به او نگاه نکن، چون ممکن است دیشب که تو خواب بودی این بیدار شده و استغفار کرده و خداوند او را بخشیده است و الآن پاک است بسا این آدمی که صبح داری می‌بینی آن آدمی نباشد که دیروز داشت آن گناه را انجام می‌داد. فرمودند به چشم گناهکار به او نگاه نکن. البته این معنی‌اش این نیست که ما وظیفه نداریم. ببینید این‌ها خیلی مرزهای دقیقی است هم در حوزه تعلیم و تربیت و هم در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی. طبق آموزش‌های سیاسی و قرآن و اهل بیت(ع) ما با اشخاص نه دشمن هستیم نه دوست. به شخص بماهوشخص. ما با صفت و با فعل مخالف یا موافق هستیم. این صفت و یا این فعل را چه خودمان انجام دهیم چه کس دیگری در جبهه دیگری، ارزشگذاری‌ها تابع ضوابط اسلامی است.

در روایات فرمودند که هرکس راجع به کسی حکم قاطع نکنید که این اهل بهشت است یا اهل نجات است یا اهل هلاکت است. ما نمی‌دانیم. شما می‌بینید که در نماز میّت چه می‌گویند؟ می‌خواهد بنده صالح خدا باشد، می‌خواهد آدم فاسدی باشد، وقتی نماز می‌خوانند در دعای نماز می‌گویند «اللهم إنا لانعمل منه الا خیرا» خدایا ما از این‌ها جز خیر نمی‌دانیم هرچه بوده خوبی بوده «و أنت تعلم به منّا» ولی تو این را می‌شناسی. ما آدم‌ها پیچیده‌ترین موجودات عالم ما انسان‌ها هستیم گاهی خودمان خودمان را نمی‌شناسیم. هرکس ادعا کند که همسر و برادرش را، یا فرزند و پدر و مادرش را دقیق شناخته اشتباه می‌کند. هرکس ادعا کند که خودش را کاملاً شناخته اشتباه می‌کند. چون پیامبر(ص) می‌فرماید اگر کسی واقعاً خودش را درست شناخته باشد این پهلو به خداشناسی می‌زند یعنی خودشناسی در حد خداشناسی است. اگر کسی واقعاً خود را شناخت خدا را شناخته است. «و قد عرف نفسه فقد عرف ربّه» یعنی خودشناسی این‌قدر سخت است ما این‌قدر خودمان را نمی‌شناسیم چه برسد به دیگران را شناختن. این یعنی این که بنا را بر حُسن ظن نسبت به دیگران گذاشتن. ما با آدم خاصی دشمن نیستیم. با انسان‌هایی که دست به اعمال خاصی می‌زنند به خاطر این که با آن عمل، با آن صفت، با آن موضع‌گیری و رفتار، با آن منکر یا معروف، با آن عمل صالح و فاسد مخالف یا موافق هستیم ما وظیفه داریم در برابر آن عمل بایستیم و اگر کسی با آن عمل و رویکرد وارد عرصه عمومی و اجتماعی شد ما در برابر او موضع دوست و دشمن واجب است بگیریم، امر به معروف و نهی از منکر. اما در عین حال قضاوت راجع به عاقبت شخص نمی‌شود کرد. چون این قدر بودند کسانی که یک عمر در جبهه حق بودند، جهنمی از دنیا رفتند! مگر کم بودند؟ آن‌قدر آدم‌هایی هم داشتیم که سال‌ها در جبهه باطل بودند اما اهل بهشت و اهل نجات از دنیا رفتند. خود ما و شما هم هیچ تضمینی ندارد. کسانی بودند که 10 – 20 سال پیش در چنین جلساتی بودند الآن یک جاهای دیگر و یک کارهای دیگر می‌کنند. کسانی بودند که در این جبهه نبودند بعد آمدند. 5- 6 سال در جبهه بود، - نمی‌خواهم بگویم این‌ها بودند، می‌خواهم بگویم برخی‌شان این‌طور بودند – آدمی داشتیم 5- 6 سال در جبهه بود الآن نماز نمی‌خواند عرق می‌خورد! آدمی داشتیم که سال آخر جبهه آمد یکی دو سه سال آخر جبهه آمد و در جبهه نماز یاد گرفت. من هر دوی این‌ها را که می‌گویم می‌شناسم و واقعاً جزء اولیاءالله شد و شهید شد و واقعاً یک انسان پاک از این عالم رفت. ما معمولاً حساب می‌کنیم می‌گوییم ما خودمان 10 – 20 سال این درس‌ها را خواندیم و در این معرکه‌ها بودیم ما که دیگر این کار را نمی‌کنیم ما گارانتی شدیم! ولی بزرگان می‌گویند زندگی مثل رانندگی است شما شوفر بیابان هم که باشید تصدیق 1 هم داشته باشید، 40 سال هم رانندگی کردید، موقع رانندگی یک لحظه چشم‌تان را ببندید همان اتفاقی برایتان می‌افتد که اگر یک آدمی برای اولین بار پشت ماشین نشسته و خطا کرده، تصادف می‌کنی و حساب خود و دیگران را می‌رسی! می‌گویند زندگی این‌طوری است یعنی باید هر لحظه را مواظب بود و هر لحظه ممکن است از جاده بیرون زد. می‌شود به شخص خاصی، به خاطر شخص خودش نه کینه بود نه مرید صددرصد آن بود اما بخاطر وظیفه با او مبارزه کرد و با این دوستی کرد. نه بخاطر خودشان به خاطر آن ارزش‌ها و آن اعمال. این نکته بسیار مهمی است که باعث می‌شود ما در مبارزات سیاسی و اجتماعی تعصب شخصی نداشته باشیم. ببینید یکی از کارهایی که خیلی ما را اذیت می‌کند این است که مثلاً می‌گوییم این جبهه حق است و این جبهه باطل. بعد با یکی دوست می‌شویم و با یکی دشمن. بعد از 10 – 20 سال می‌بینیم که یا من تغییر موقعیت دادم یا او تغییر موقعیت داده است یا مواضع فکری‌مان عوض شده یا منافع‌مان تزاحم پیدا کرده و هرکسی دنبال منافع خودش رفته و دیگر دنبال دین نیست بلکه دنبال منافع‌اش است. یا اشتباه کند. آن وقت اشخاص را با افکار قاطی می‌کنیم. حبّ و بغض‌هایی که اول برای حق بود بعد کم‌کم حب و بغض‌های شخصی می‌شود. یکی از بزرگان و اساتید ما در قم می‌گفت که ضربة اول را برای خدا زدن خیلی سخت نیست ضربات بعدی را برای خدا زدن خیلی سخت است. چون ضربه اول برای خدا آسان است می‌زنیم می‌گوییم خدایا قبول کن زدیم! بعد که تمام نمی‌شود یکی هم می‌خوریم. وقتی می‌خوریم یکی هم می‌خوریم. بعد ضربه بعدی را که می‌خواهیم بزنیم این دیگر مثل ضربه اول نیست. چون ضربه اول فقط برای خدا بود این یکی برای انتقام هم هست یعنی ما را زدی حالا حساب تو را می‌رسم! یعنی کم‌کم خدا شریک پیدا می‌کند، بعد ضربه سوم و چهارم و پنجم و ششم که اصلاً دیگر خدا نیست بلکه همه‌اش حساب من و توست. خب این‌ها مشکلاتی که پیش می‌آید و می‌بینید بعضی از این سیاسیون، انقلابیون، بعد از سال‌ها مبارزه بد درگیر می‌شوند و در جبهه مخالف می‌ایستند و با همان حرف‌هایی که زدند خودشان با همان‌ها درگیر می‌شوند. شهادت و سعادت مراتب دارد. نه خوب‌ها همه یک جور هستند نه بدها همه یک جور هستند. نه خوب‌ها ثابت‌اند نه بدها ثابت‌اند. خوب و بعد مسئله شخصی نیست.

اصل دوم؛ آن‌هایی هم که صالح هستند و اهل نجات‌اند همه در آخرت یکجا نجات پیدا نمی‌کنند! طبق روایات و قرآن کریم خیلی از آدم‌ها که در جبهه حق‌اند و حقیم، جهنمی هستیم! حتی خیلی از همین مسلمان‌های انقلابی و شیعه چه برسید به بقیه اهل جهنم هستید به خاطر نوع روابط و مناسبات و تضییع حقوقی که می‌کنیم. منتهی موقت است و بعد خارج می‌شویم ولی کسانی هم هستند که حتی به لحاظ آرم و برچسب هیچ مشکلی ندارند ولی خالد در جهنم هستند بخاطر بعضی از اعمال‌شان. مثلاً قتل و بعضی از کارهای دیگر. خلود در جهنم حتی شامل مسلمان شیعه و مؤمن هم می‌شود. از آن طرف، کافرانی داریم که جهنمی نیستند. کافر جاهل هستند. لجبازی نکردند. مستضعف فکری‌اند. در همان حدی که از حقیقت مطلع‌اند به همان میزان پایبندند. خدا را به شرطی که قبول داشته باشند و آخرت را هم قبول داشته باشند اگر کسی خدا و آخرت و انبیاء را اصلاً قبول نداشته باشد، عمل خیر هم بکند، چون خودش آخرت را قبول ندارد، خب آخرتی ندارد. ولی اگر کسی خدا و آخرت و انبیاء را، ‌موازین الهی را اجمالاً قبول دارد ولی مستضعف است همه حق به او نرسیده، قرآن به او ابلاغ نشده، با اهل بیت آشنا نشده، این اگر شیعه نباشد یا مسلمان نباشد ولی خداپرست صالح باشد به این امیدی هست. البته نمی‌خواهم بگویم مراتب فرقی نمی‌کند، نه؛ فرقی می‌کند. که چه تفاوت‌هایی دارد و چه شباهت‌هایی دارد. اما این‌طور نیست که اگر کسی به لحاظ اعتقادی و ایمانی در مسیر حق نیست، ولی اعمال حسنه انجام می‌دهد این بهشتی باشد. خیر، این‌طوری هم نیست که اگر کسی در مسیر حق هست ولی پایبند هیچ کدام از اصول و عدالت و ضوابط نیست این دیگر همین‌طوری اهل بهشت باشد. این هم نیست. بنابراین ممکن است مسلمان شیعه‌ای که جهنمی باشد و غیر مسلمان غیر شیعه‌ای که جهنمی نباشد. برای این‌ها روایاتی هم وجود دارد و این نکته خیلی مهم است. او مستضعف است لجباز نیست این یکی آگاه است ولی لجبازی می‌کند. چون تسلیم، یک وقت تسلیم جسم است. یک کسی می‌آید آدم را می‌زند و آدم مفصل کتک می‌خورد و می‌ترسد و می‌گوید چشم هرچه شما بگویی! یک وقت تسلیم عقل است، عقل را با کتک و تهدید نمی‌شود تسلیم کرد، عقل برهان و استدلال می‌خواهد. ما نمی‌توانیم بچه‌مان را کتک بزنیم تا جدول ضرب یاد بگیرد! با کتک یاد نمی‌گیرد باید یادش داد تا یاد بگیرد. یک چیز دیگری هم هست که این دوتا تسلیم هیچ کدام برای سعادت کافی نیست. لازم است ولی کافی نیست. یک چیز دیگری است که قرآن به آن «قلب سلیم» می‌گوید. می‌فرماید هیچ کس اهل نجات نیست الّا «مَن أتی الله بقلب سلیم» مگر آن‌هایی که روح سالم با خودشان به عالم بعد بیاورند. قلب سلیم یعنی کسی که قلب او تسلیم در برابر حق است. می‌گوید خدا ما دکان برای خودمان باز نکردیم. ما تابع حق هستیم هرچه حق بگوید. و می‌گوید حق هرچه که تا این‌جا حق می‌دانم من واقعاً تسلیم آن هستم اما یک چیزی هم هست که ممکن است من اشتباه کرده باشم، نمی‌دانم. خداوند این قلب و این انسان را ترجیح می‌دهد بر کسی که مثل بنده! یک بخش از اطلاعات و محفوظات ذهنی دارم که به لحاظ عقلی هم ممکن است تسلیم باشم به لحاظ جسمانی هم تسلیم باشم ولی قلب من در این جبهه نباشد. این را پس می‌زنند چون این عناد است. من را پس می‌زنند ولی یک آدمی که اطلاعاتی هم ندارد ولی همان مقدار که می‌داند تسلیم خداست، او را پس نمی‌زنند ولی امثال بنده را پس می‌زنند! اصلاً شیطان همین‌طور بوده است شیطان تسلیم عقلی بوده، چون مشکل معرفتی نداشته، چون خودش به خدا می‌گوید که تو خالقی، تو همه چیز هستی، نمی‌گوید که من تو را سجده نمی‌کنم، تسلیم قلبی در برابر حق نیست، و الا تسلیم نظری هست ولی خب شیطان شده است.

اصل سوم؛ کسانی که به خدا و آخرت اصلاً ایمان ندارند، خب طبیعتاً هدف او اصلاً خدا نیست و اعمال او به سوی خدا بالا نمی‌رود. یعنی پاداش اخروی ندارد. کسی که خدا و آخرت را منکر است هرچه هم عمل صالح بکند این در آخرت، البته عذاب ممکن است نشود یا کمتر باشد اما اهل سعادت نیست چون خودش خدا و پیامبر را قبول ندارد. اگر از خودش هم بپرسی که خدا و آخرت را قبول داری و برای خدا داری می‌کنی؟ می‌گوید من خدا و آخرت را قبول ندارم که بخواهم برای خدا کاری را بکنم. خب تو که خدا و آخرت را قبول نداری روشن است که آخرت نخواهی داشت. اما حتی اگر این آدم، یعنی کافر عادل، کسی که دین ندارد اما ظلم نمی‌کند، خدمت به خلق می‌کند، از نظر اسلام، این با کافر ظالم مساوی نیست. کافر عادل با کافر ظالم مساوی نیست. پیش خدا هم مساوی نیست پیش خلق هم مساوی نیست.

اما آیا عمل صالح با کفر قابل جمع است؟ یعنی به سعادت اخروی و به نجات ‌می‌رساند؟ خیر. اما آیا مساوی با عمل فساد است؟ عدل و ظلم اگر از کافر سر بزند هر دو با هم مساوی است؟ خیر. اگر هر دو از مؤمن هم سر بزند مساوی نیست.

بنابراین این‌جا دوتا ارزش است که باید به هر دو توجه داشت. در خودی و غیر خودی کردن افراد. یک چیزی داریم به نام حسن و قبح فعلی. یعنی خود این عمل، عمل اسلامی و مشروع است یا عملی ضد بشری است؟ این عمل با قطع نظر از عامل آن که چه کسی دارد این کار را انجام می‌دهد این عمل درست است یا غلط است؟ این یک بحث که به این حُسن و قبح فعلی می‌گویند. یعنی خود آن عمل و فعل، خوب است یا بد است؟ مشروع است یا غیر مشروع است؟ عادلانه است یا ظالمانه است؟ یک وقت هم می‌آییم راجع به فاعل و عامل بحث می‌کنیم که بحث حُسن و قبح فاعلی است یعنی این شخصی که دارد این عمل را انجام می‌دهد چرا دارد انجام می‌دهد؟ آیا او با این عمل خودش به سعادت و نجات می‌رسد یا نمی‌رسد؟ این‌ها دوتا مسئله است،‌ هر دو مهم است ولی جدا جدا بحث می‌شود. فرق آ‌ن کجاست؟

فرق آن این است که یک وقت ما می‌رویم خدمت به خلق می‌کنیم اما هدف‌مان خدا نیست. می‌خواهیم مثلاً ریا کنیم یا مشهور شویم یا به قدرت و ثروت برسیم. ولی فضای یک جوری است که از طریق عمل خیر، خودش را مطرح می‌کند. می‌رود بیمارستان می‌سازد، کمک به محرومین می‌کند، اردوهای جهادی می‌رود، با جریان‌های منحرف و فتنه درگیر می‌شود اما هدف او خدا نیست. اصلاً می‌رود جبهه، جانش هم به خطر می‌افتد به دشمن هم ضرر می‌زند ولی هدف او خدا نیست، هدف او ریاست است، شهرت است، قدرت است، محبوبیت است، جاه طلبی است. خب این عمل حسن فعلی دارد، اما عامل، حسن فاعلی ندارد. یعنی چه؟ یعنی این عمل تو، عمل اسلامی است اما تو مسلمانانه عل نکردی. تو از این عمل پاداش نمی‌گیری ولی این عمل، عمل مفیدی است اما خیر آن در ‌آخرت به تو نمی‌رسد تو را رشد نداد. این‌جا انگیزه و نیت حرف اصلی را می‌زند اما نه این که بیرون چه اتفاقی می‌افتد! مثل این که وقتی جهاد می‌خواستند بروند یک ثروتمندی آمد مقدار زیادی پول داد گفت آقا اگر بشود من جبهه نمی‌آمی به جای آن پول می‌دهم. یک پیرزنی هم آمد چند شاخه خرما آورد. پیامبر(ص) فرمودند خداوند انفاق این پیرزن را قبول کرد با این که کمیت آن ارزشی نداشت و چندتا خرما بود. برای این که این برای خدا آورد و هرچه داشت آورد برای این که جبهه هم نمی‌تواند برود و هر چه داشت برای خدا گذاشت. ولی انفاق این آقا را قبول نکرد، اولاً پول دادن این فرار از جبهه است برای این که جبهه نیاید پول می‌دهد نه این که بخواهد به حق خدمت کند. دوم، این مبلغی که این داد نسبت به آنچه دارد هیچ است، ولی این پیرزن هرچه داشت آورد. این‌جا بحث انگیزه و نیّت مطرح می‌شود. این‌جا حتی آن شیعه صددرصد اثنی عشری ولایتی بعد انقلابی و حزب‌اللهی و... این چیزها هیچ دخالتی ندارد بلکه خداوند نگاه می‌کند که هدف و منظور تو از این کار چیست؟

شنیدید که یکی از رزمنده‌ها در جنگ احد آمد تعدادی از دشمنان را زد لت و پار کرد، او و علی‌بن‌ابیطالب(ع) بیشترین ضربه را به دشمن زدند یعنی قهرمان جبهه بود، بعد مجروح شد. اصحاب آمدند گفتند یا رسول‌الله فلانی مجروح شده، پیامبر(ص) هیچی نگفتند. بعد هم آمدند گفت شهید شد، بهشت خدا گوارای او. پیامبر(ص) فهمید از کجا فهمیدی که به بهشت رفت؟ این آقا شهید زین الاغ شد. یک خری آنجا بود زین قشنگی داشت، این حمله کرد چشمش را گرفت رفت آن را بیاورد، البته زد یکی از کفار را هم کشت، ولی زین رفت. این اهل بهشت نیست. ولو که در جبهه حق جلوی چشم پیامبر با دشمن جنگیده، ضربه هم زده، ظاهراً هم شهید هم شده، اصلاً این چیزها مطرح نیست، هدف تو چه بود؟ از آن طرف می‌گویند کسی در رختخواب خود بمیرد اما هدف و برنامه‌اش این بود که در مسیر حق کار کند یعنی شب که خوابیده برنامه‌اش این بوده که صبح بلند شود برود این کارها را برای خدا انجام دهد این در رختخواب می‌میرد این شهید مرده است.

پس یک ارزشگذاری از موضع فاعلی است یکی هم از نظر فعل است. به لحاظ فعل هم عمل صالح و فاسد مساوی نیست. عدل و ظلم مساوی نیست. دوتا از نتایج فوری این، این است: یک؛ ما اگر ببینیم یک کسی جزء انقلابی‌ها و حزب‌اللهی‌ها و جزو خودمان است ولی این آدم تمام آن کارهایی را که می‌گویند نکنید دارد می‌کند، کلاهبرداری می‌کند، رشوه می‌گیرد، اختلاس می‌کند، از فرصت سوء استفاده می‌کند، جاه‌طلبی می‌کند، همه کارهایی را که می‌گویند نکنید می‌کند، کارهایی که می‌گویند بکن نمی‌کند، زمان جنگ هم از اهواز جلوتر نمی‌آید ما بعضی از رزمندگان اسلام داشتیم که تا اهواز می‌آمدند! بعضی رزمندگان اسلام تا نمازجمعه شهر خودشان می‌آمدند! رزمندگان اسلام سه چهار دسته بودند. بعضی از رزمندگان اسلام تا قرارگاه تاکتیکی می‌آمدند و بعضی از رزمندگان اسلام هم زیر آتش می‌رفتند. باز آن‌ها هم بعضی‌ها زیر آتش می‌ماندند و بعضی‌ها می‌دیدند اوضاع خیت شد عقب می‌آمدند. خدا که کیلویی برنمی‌دارد. رزمندگان اسلام با هم فرق می‌کنند. آخوند با آخوند فرق می‌کند. پاسدار و بسیجی با هم فرق می‌کنند. حزب‌اللهی با حزب‌اللهی فرق می‌کنند، شهید با شهید فرق می‌کند. آنجا شیرتوشیر نیست، این‌جا شیرتوشیر است. این‌جا می‌گویند انقلابی‌ها و حزب‌اللهی این‌طرف، بدها آن طرف! این‌طوری نیست. آنجا حساب سر پل خربگیری همچین جدا کند. در روایت که دانه جلوی کبوتر می‌ریزید، دانه خوب و دانه خراب، چنان دقیق نوک می‌زند دانه خوب را برمی‌دارد و دانه خراب همان کنار است ولی برش نمی‌دارد. روایت داریم در قیامت این‌طوری شفاع می‌کنند. همین‌طوری کیلویی نیست که مثلاً پیروان اهل بیت بیایند این طرف! شیعیان اثنی عشری بیایند این طرف، مسلمان و مسیحی این طرف! شما هم هری بروید توی بهشت! این‌طوری نیست. روایت ما می‌گوید مثل کبوتری که دانه جدا می‌کند جدای‌تان می‌کنند. خداوند می‌گوید نمی‌گذاریم از این عالم بروید مگر این که امتحان پس بدهید و بروید. چندین آیه صریح این را می‌گوید هیچ کس را نمی‌گذاریم از این دروازه با ادا و اصول عبور کند! با ادا و اصول نمی‌گذاریم کسی عبور کند باید امتحان بدهی هرکس می‌خواهی باش، مرجع تقلید می‌خواهی باش، یک آدم بی‌سواد پابرهنه باش، سرمایه‌دار باش، فقیر باش، اسم تو شیعه باشد یا کافر باشد، بدون آزمون پس دادن نمی‌گذارند کسی از این‌جا برود. در قرآن آیات متعددی در این باب هست که «أیّکم أحسن عملاً» ابتلاء است. این لباس و تیپ و شناسنامه برای همین دنیاست! یک مرزی وجود دارد در بعد از عبور از عالم و آخرت، که دیگر این پاسپورت‌ها و گذرنامه‌ها نگاه نمی‌کنند. آن باطن ما و خداست. آن وقت آنجا نگاه می‌کند که چه کسی چه کار کرد و چرا کرد؟ چه کسی چی گفت و چرا گفت؟ آن وقت آنجا خود قرآن می‌فرماید خودتان «کفی بنفسک علیک حسیبا» دیگر حساب‌کش آنجا خودتان هستی! کلاه همه را برمی‌داری دیگر نمی‌توانی کلاه ما را برداری. کلاه خودت را که نمی‌گذاریم در قیامت برداری. خودت حساب خودت را می‌کشی. خب کسانی که به خدا و آخرت ایمان دارند و با اخلاص کار بکنند فرمودند این‌ها را عمل صالح‌شان بالا می‌رود یعنی حسن فعلی و فاعلی دارند، هم اعتقادات و ایمان‌شان درست است هم برای خدا عمل می‌کنند و هم عمل صالح را انجام می‌دهند. آقای شهید مطهری(ره) این‌جا از این روایت استفاده می‌کند، می گوید حتی اگر غیر مسلمانی که از اسلام آگاه نیست نه این که لجبازی کرده، اطلاع ندارد و به او ابلاغ نشده یا ابلاغ غلط شده، یعنی ممکن است در جامعه مسلمان بوده ولی درست نفهمیده و نمی‌توانسته سراغ آن برود. یک وقت است که می‌تواند دنبال حق برود و نمی‌رود، ولی یک وقت نمی‌تواند برود واقعاً مستضعف است، قاصر است نه مقصر. ایشان می‌گوید طبق این روایات، حتی ممکن است کسی مسلمان و شیعه نباشد اما خدا و آخرت را و انبیاء را قبول دارد و در حدی که می‌فهمیده عمل صالح کرده و او مقدار که نفهمیده کوتاهی نکرده، واقعاً مستضعف است این‌ها هم اهل بهشت هستند. اما این که حالا مراتب اینها با آن‌ها مساوی باشد یا نباشد آن بحث دیگری است ولی اهل نجات است. یعنی عمل صالح انجام بدهند و برای خدا هم انجام بدهند.

خطر بعدی این است که، شهید مطهری(ره) می‌گوید کسانی یک دوره‌ای عمل خیر مقبول دارند در صف حق هستند، تلاش می‌کنند و برای خدا عمل صالح هم انجام می‌دهند ولی سر بعضی از مسائل دیگر اهل جهد و انکار می‌شوند مثلاً یک دوره‌ای فداکاری کرده، جبهه بوده، انفاق کرده، خدمت کرده، بعد کم‌کم منافع او بر ایمانش می‌چربد،‌ حسادت، جاه‌طلبی، تکبّر، قدرت‌طلبی، پس سهم چی و... به میدان می‌آید و خراب می‌شود یعنی یک واقعیتی به نام گند زدن داریم! یعنی مثلاً ده سال خدمت کنی بعد می‌شوی گاو 9 من شیرده! این واقعیت وجود دارد که در قرآن و روایات به آن اشاره می‌شود که هیچ کس فکر نکند که گارانتی دارد و رد شده است. آیت‌الله شریعتمداری مرجع تقلید بود با میلیون‌ه مقلد، که هنوز هم بعضی‌ها هوادار ایشان هستند. من یکی دو بار این اسناد لانه جاسوسی را خواندم، هنوز گاهی با من تماس می‌گیرند که چرا به ایشان اهانت کردید؟ گفتم من اهانت نکردم من اسناد را خواندم. گفتم می‌شود تا مرجعیت هم بروی ولی دشمن در تو طمع کنی و آدم هم وا بدهد! دیگر ما که هرچه زحمت بکشیم مثل امثال این آقایان نیستیم. ما آدم داشتیم که فرمانده بوده و سال‌ها در جبهه بوده، یکی از دوستان می‌گفت رفتم کانادا رفتم خونه‌اش، خودش و خانواده‌اش نه نماز می‌خوانند، نه حجاب دارند، مشروب در خانه‌شان است، این آدمی است که چند سال در جبهه جنگیده و عضو سپاه هم بوده، بعد رها کرد و رفت، الآن آنجا دارد زندگی می‌کند نه دین دارد، هیچی هم نمی‌فهمد. خب این‌ها هست می‌شود. همه ما در خطر هستیم.

بنابراین تکبر انقلابی، استکبار حزب‌اللهی که ما این هستیم و آن هستیم، این حرف‌ها نیست. همه هر لحظه در خطر هستند. «کمارد فی اشتدت به الریح فی یومٍ آصف» قرآن می‌گوید مثل این است. خاکستری روی سنگ که یک باد شدیدی بیاید همه‌اش را می‌برد. تا لحظه آخر این خطر هست. بنابراین، این که امام می‌گفت ملاک، حال فعلی افراد است. این بر اساس همین آیات و روایات است. چون خیلی وقت‌ها آدم‌های خوب بد می‌شوند و آدم‌های بد خوب می‌شوند. خود ما هم از جمله همان‌ها هستیم.

و دیگر این که می‌شود مسلمان شیعه حزب‌اللهی انقلابی باشیم اهل جهنم هم باشیم! بخاطر اعمال‌مان. این می‌شود. روایات ما صریح این را می‌گویند. می‌شود ما مسلمان و واقعاً هم اهل توحید باشیم اما چون ظلم و ستم می‌کنیم، خیانت می‌کنیم، فساد می‌کنیم و مستحق عذاب‌های طولانی در برزخ و قیامت می‌شویم و حتی ممکن است بعضی از گناهان را بکنیم که در جهنم ابدی بمانیم با این که اعتقاداتش مشکلی نداشته ولی عمل مشکل داشته است.

اصل بعدی؛ کسانی که به هیچی معتقد نیستند به خدا و پیامبر اعتقاد ندارند ولی به دیگران ستم نمی‌کنند، حقوق دیگران رعایت می‌کنند به محرومین و مظلومین خدمت می‌کنند، در روایات ما می‌فرمایند حتی این‌ها گرچه مؤمن نیستند و مشرک و کافر هستند، گرچه اهل بهشت نیستند اما عذاب‌شان در آن عالم تخفیف داده می‌شود. یعنی همین‌ها هم یک مقداری مورد رحمت خداوند قرار می‌گیرند. آدم بی‌دینی که آدم اخلاقی و عادل است. خداوند این‌ها را محروم نمی‌کند. البته اهل بهشت و نجات نیستند، چون کسی که به او اعتقاد ندارد، اما بعضی‌هایشان اهل عذاب به آن شدتی که بعضی‌ها هستند نیستند و بعضی عذاب‌ها از اینها برطرف می‌شود یعنی عمل مهم است. اما کافی نیست. اما سعادت و شقاوت، قراردادی نیست، حقیقی و تکوینی است. مثل این که شما آب جوش بردارید بخورید روده‌هایتان و گلویتان زخم می‌شود اعمال خوب و بد قراردادی نیست حقیقتاً آثاری دارند. مهم نیست که اسم آن را چه می‌گذارید؟ مهم این است که این عمل، این آثار را دارد و این نکته بسیار مهمی است در خودی و غیر خودی کردن. مسئله سعادت و شقاوت، تابع شرایط تکوینی است نه شرایط قراردادی. اعتباری نیست واقعی است.

دیگر این که قرآن و روایات به ما می‌فرمایند که عمل دوجانبه از ما می‌خواهند هم خود عمل درست باشد هم نگاه ما و هدف ما از آن عمل درست باشد. یعنی هم حُسن فعلی و هم حُسن فاعلی. هر دویش را از ما می‌خواهند. ما نمی‌توانیم با نیت درست کار کثیف انجام بدهیم، نمی‌توانیم با نیت کثیف، کار درست انجام بدهیم. می‌گویند هر دویش غلط است. اگر می‌خواهید به سعادت برسید با نیت و انگیزه و هدف صحیح، کار سالم و عمل صالح انجام بشود.

نکته دیگری که باز اشاره کردم ممکن است ما با کسی مبارزه کنیم، ممکن است با کسی بجنگیم در عین حال او را هم ممکن است محال نیست یعنی وظیفه‌تان این باشد که با او بجنگی، اما در عین حال، او مورد عفو خداوند هم قرار بگیرد. این امکان هم وجود دارد! چنانچه در مورد بعضی از خوارج، حضرت امیر(ع) همین را فرمودند. فرمودند که یک وقت بحث وظیفه است من وظیفه پیدا کردم که وقتی معاویه حمله می‌کند یا خوارج حمله می‌کنند من وظیفه دارم با هر دویشان بجنگم، اما من به این دوتا به یک چشم نگاه نمی‌کنم. خوارج مثل معاویه نیستند. خوارج آدم‌های خیرخواه احمق هستند! این‌ها هدف‌شان دنبال حق هستند اما احمق‌اند اشتباه می‌کنند. حضرت امیر(ع) می‌گوید معاویه دنبال فساد و باطل است و به هدفش می‌رسد، من مجبور شدم با هر دو بجنگم، اما از نظر من، این دوتا مساوی نیستند. تعبیر حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه چیست؟ «لیس من طلب الحق فأختع فمن طلب باطل فادرک» کسی که دنبال حق است ولی خطا کرده، مثل کسی نیست که آگاهانه دنبال باطل آمده و با حق جنگیده است! یعنی خوارج مثل معاویه نیستند. با این که آخرش هم خوارج حضرت امیر(ع) را کشتند و شهید کردند. حضرت امیر(ع) می‌گوید اینها من را می‌زنند بعد راه نیفتید بگویید «قُتل امیرالمؤمنین» علی کشته شد! بروید کل خوارج را از دم تیغ بگذرانید و قتل عام کنید! این کار را نکنید. یک نفر من را زده یک نفر را قصاص کنید. با بقیه‌شان کاری نداشته باشید. مسئله ما این آدم‌ها نیستند این‌ها بازی خوردند. یک جای دیگر حضرت امیر(ع) فرمودند شما فکر کردید اگر این‌ها را از بین ببرید تمام می‌شود؟ این‌ها در صلب پدرشان و در شکم مادرشان هستند یعنی تا ابد یک انسان‌های همین تیپی هستند! ما با آدم‌ها مشگل نداریم، حتی در روایتی دیدم که بعضی از این‌ها را ممکن است خدا ببخشد، آن‌هایی که واقعاً احمق هستند. یعنی جاهل قاصر است نه مقصر.

از آن طرف می‌گویند با یک کسانی تولّی داشته باشید ولایت و محبت داشته باشید و این‌ها را هم جبهه بدانید اما در عین حال ممکن است، این معنی‌اش این نیست که صددرصد سالم است ممکن است خطاهایی داشته باشد اما در مسیر درستی است .

آن روایاتی که می‌گوید شما ایمان به خدا و قیامت داشته باش و حب پیامبر و اهل بیت داشته باش، بعد دیگر هر کاری خواستی بکنی بکن! آن روایت غیر بعضی‌هایش که جعلی است و تغییری در روایت دادند، آن‌هایی که هست و روایت داریم و کم هم نیست که خود حبّ اهل بیت نجات دهنده است و واقعاً هم نجات دهنده است. این‌ها باید درست معنا شود. اولاً حبّ است نه تظاهر به حبّ. محبت واقعی. محبت و عشق به اهل بیت اگر بیاید اصلاح در عمل هم می‌آید. نمی‌شود بگوییم که ما این‌ها را دوست داریم اما خلاف این‌ها عمل کنیم. آن ادای حب است. حب نیست. حب واقعاً نجات می‌اورد به شرطی که واقعاً حب و محبت حقیقی و عشق باشد.

نکته دوم این که می‌گوید در مسیر باش، انسان که معصوم نیست، همه ما خطا کردیم، همه ما گناه کردیم، باز هم می‌کنیم. اگر یک کسی در این جمع هست که ادعا می‌کند گناه نکرده، یا پس از این گناه نخواهد کرد دستش را بالا ببرد تا بگوییم با اردنگی او را بیرون بیندازند! همه ما گناه کردیم. همه ما گناهکاریم. همه ما گناهانی کردیم و پس از این هم گناهانی خواهیم کرد. منتهی همه اهل استغفار هستیم و باید در مسیر باشیم و استغفار کنیم که خدایا ما در مسیر حق هستیم و اشتباهاتی هم می‌کنیم.

قرآن خودش صریح می‌فرماید که آدم‌ها سه دسته‌اند. دوتایشان اقلیت هستند. این که «السابقون» هستند، آن‌هایی هستند که همه کارهایشان درست است و کاردرست هستند. اینها اقلیت هستند. یکی هم «اصحاب شمال» هستند این‌ها که خیلی وضع‌شان خراب است، این‌ها هم کم هستند! بقیه «اصحاب یمین» هستند. اکثریت بشریت، هر کسی در حد خودش. قرآن می‌فرماید بعضی از شماها بیشتر عمل صالح دارید، بعضی عمل فاسد بیشتر دارید، اما خیلی‌هایتان هم «خلطوا» قاطی پاتی و مخلوط هستید. «خلطوا عملاً صالحاً » عمل صالح و فاسد را قاطی انجام می‌دهید. یک روز آدم درستی هستی، صبح آدم درست هستی، عصر دروغ می‌گویی، عصر آدم درستی هستی، فردا صبحش خیانت می‌کنی! ما این‌طوری هستیم، رفت و برگشت داریم! بعضی‌ها کمتر و بعضی‌ها بیشتر!

آن روایاتی که می‌فرماید ایمان باشد، حب پیامبر و اهل بیت باشد، اگر گناه کنید بخشیده می‌شود منظورش این است منظورش این است که ما معصوم نیستیم در مسیر درست باش، حالا چهارتا غلط هم کردی، انشاءالله بعد درستش می‌کنی و دوتایش را هم می‌گذاریم خدا ببخشد. همه‌اش را که نباید خودمان درست کنیم یک بخش را هم خدا آخرش درست کند. این حرف درست است.

اما یک کسی می‌آید این دسته روایات را این‌طوری معنی می‌کنند که اسم تو شیعه و مسلمان باشد، شما مسلمان و انقلابی هستی، آخوندی، پاسداری، بسیجی‌ای، این دیگر کافی است، هر غلطی دلت می‌خواهد برو بکن! این هم یک منطق است، این منطق اهل بیت و قرآن نیست. بعضی از روایات این را استفاده می‌کنند که اسم تو، عنوان تو و ظاهر تو درست باشد بگو من محبّ اهل بیت هستم دیگر هر عملی می‌خواهی بکن. این یعنی این که عمل اهمیتی ندارد. این یعنی تکذیب بخش اعظمی از قرآن کریم! تکذیب خود پیامبر و اهل بیت(ع). چطور عمل اهمیت ندارد؟

آن وقت دوتا استدلال از این دوتا طیف نقل می‌کند که من بعضی از این استدلا‌هایی که می‌کند و جواب می‌دهد عرض می‌کنم. پس این نتیجه را بگیرم که بخشی از ما و از بشریت، به تعبیر روایات «مرجون لامرالله» هستند یعنی منتظر حساب و کتاب با خدا هستند. ما نمی‌دانیم تکلیف این‌ها با خدا چیست؟ تکلیف خودمان را هم نمی‌دانیم با خدا چیست؟ راجع به افراد در روایت داریم که کسانی تا لحظه مرگ یک‌طورند و همان لحظه آخر سرنوشت‌شان عوض می‌شود. حتی روایت داریم تا لحظه‌ای که جهان از حلقوم‌تان بیرون نیامده و هنوز نفس آخر را نکشیدی، فرصت توبه هست! تأثیر دارد. انسان پیچیده است. اعتقادات و اعمال‌مان. گاهی ما شش لایه هفت لایه یک کارهایی را می‌کنیم، گاهی خودمان کلاه خودمان را برمی‌داریم! چطور کسی دیگر می‌تواند بفهمد که منظور من چیست؟ مگر با یک گزینش و چهارتا مصاحبه می‌شود آدم شناخت؟ گاهی آدم خودش، خودش را نمی‌شناسد جز لحظه‌های خاص. گاهی ما فکر می‌کنیم آدم‌های درستی هستیم، یک لحظه‌ای در یک جایی قرار می‌گیریم که هیچ کس هم نمی‌فهمد امکان دزدی و رشوه و خیانت جنسی و انواع این مسائل هست، کسی هم نمی‌فهمد. یک دفعه یک کارهای عجیب و غریبی می‌کنیم یک جفتک‌هایی می‌اندازیم که خودمان باور نمی‌کردیم ما یک چنین آدم‌هایی هستیم! گاهی آدم یک جورایی می‌شود که 10 سال پیش باور نمی‌کرد که می‌شود 10 سال دیگر من این‌طوری باشم؟ خب می‌شود. ما و شما خیلی موجودات خطرناکی هستیم. حواسمان باشد. «مرجون لامرالله» راجع به آدم‌ها فرمودند که اگر یک کسی دارد عمل (الف) را انجام می‌دهد وظیفه تو، مبارزه با اوست مبارزه‌ات را بکن، اما راجع به آن فرد هم نگو که این حتماً جهنمی است یا بهشتی. شاید همان فرد با این که در جبهه باطل قرار گرفته، شاید مقصر است، مستضعف است، مجبور است، نمی‌داند، و یا شاید هم بداند ولی بعداً جبران کند. مگر ما نداشتیم کسانی که در صف باطل بودند و بعد جزو شهدای بزرگ جبهه حق بودند. اگر کسی همین حر ریاحی را، صبح تاسوعا دیده بود راجع به او چه می‌گفت؟ مگر نمی‌گفت جهنمی است. واقعاً هم جهنمی به نظر می‌آمد. باور نمی‌کردند که بگویند فردا شب این موقع بهشتی است. چه کسی باور می‌کرد؟ کسی که او جلوی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) را گرفت، او اولین ضربه را زد. صبح جهنمی بود شب بهشتی شد. عکس آن هم بود. پس ما می‌توانیم با آدم‌ها دوست و دشمن مطلق نباشیم اما با شعارها و جبهه‌ها دوستی و دشمنی بکنیم. این‌ها باید از هم تفکیک شود. ما کاری نداریم که تو خوبی یا بدی؟ اهل بهشتی یا جهنمی؟ ولی این کاری که داری انجام می‌دهی وظیفه من الان ایستادن جلوی توست و برای خدا هم بایستم. عکس آن هم می‌شود. این‌ها نکات بسیار ظریفی است که گاهی هم به آن توجه نمی‌کنیم و در مسائل مختلفی گرفتار می‌شویم و تشخیص تفاوت قاصر از مقصر این هم خیلی نکته مهمی است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha